وقتی مطالعه داستان دادا محسن راهگشای یک زوج جوان در سفرشد

همین چندی پیش بود که داستان واقعی و جذاب دادا محسن، ناجی خانواده جی۵ سوار بعد از تصادف را منتشر کردیم.در حال بررسی کامنتها بودیم که کاربری به نام ستاره در پی نوشتی از
همین چندی پیش بود که داستان واقعی و جذاب دادا محسن، ناجی خانواده جی۵ سوار بعد از تصادف را منتشر کردیم. در صفحه اینستاگرام سبقت آزاد در حال بررسی کامنتها بودیم که کاربری به نام ستاره در پی نوشتی از تیم سبقت آزاد بابت انتشار این داستان آموزنده تشکر کرده و اظهار داشته بودند که نکات آموزشی که از این داستان آموخته اند در حادثه جاده ای راهگشای ایشان بوده است. از وی خواهش کردیم که داستان را برایمان تعریف کرده و ارسال نمایند. در ادامه داستان تجربه رانندگی و سفر این زوج جوان به ابیانه کاشان را خواهید خواند.
عکس تزيینی است.
ماجرا از آنجایی آغاز شد که من و همسرم 15 آذرماه در وب گردی که به دنبال اطلاعات خودرویی بودیم، به طور اتفاقی با سایت وزین سبقت آزاد آشنا شدیم. در سایت مطالب جالبی بود و در بین مطالب فنی در قسمت تجربه رانندگی با داستان زیبای کمک دادا محسن برخورد کردیم. بی تعارف بگم اول با خواندن تیتر مطلب من و همسرم خندیدیم آخه کسی را با نام دادا صدا کردن جالب بود.! بعد از اینکه شروع به مطالعه داستان کردیم نا خودآگاه با آن همراه شدیم و برایمان خیلی جذاب شد به طوریکه چندین بار آن را مطالعه و حتی به دوستانمان پیشنهاد خواندن آنرا دادیم. جدای از نکاتی همچون جوانمردی، کمک بدون توقع، سادگی و صمیمیت طرفین داستان، سبک نگارش داستان نیز ساده و دلنشین بود. خلاصه بعد از مطالعه داستان چند نکته فنی داستان مثل چسب درزگیر و روغن دست ساز خیلی جذاب و آموزنده به نظر می رسید و هیچ وقت حتی فکرش را هم نمی کردم که این روشهای ساده روزی کارگشا شود. تا اینکه در تاریخ بیست و ششم آذرماه سال 1394 من و همسرم تصمیم گرفتیم که به مسافرتی کوتاه برویم و با چند نفر از دوستان در میان گذاشتیم که متاسفانه بخاطر سرما و ... کسی با ما همراه نشد و نهایتا تصمیم گرفتیم که به تنهایی به این مسافرت برویم.
مقصد سفر، روستای توریستی ابیانه بود. صبح زود حرکت کردیم. ابتدا به شهر بادرود و زیارت امامزاده آقا علی عباس رفتیم و بعد از صرف ناهار و نزدیک ساعت سه بعد از ظهر به سمت ابیانه حرکت کردیم. خودروی پژو پارس ما در صحت و سلامت کامل بود و خبر از مسافرتی ایمن و لذت بخش را می داد. بعد از خروج از بادرود وارد جاده ای بی کیفیت شدیم و بعد از طی مسیری نزدیک به چهل کیلومتر، به ابتدای جاده ابیانه رسیدیم. جاده ای کم عرض، بسیار پر پیچ و خم و کوهستانی بود. ابتدا جاده بسیار دلپذیر بود ولی کم کم تنگی مسیر و سرد شدن هوا، وجود برف و مخصوصا خلوت بودن مسیر باعث دلهره در من و نیز باعث خستگی همسرم شده بود.
در حالی که خورشید غروب کرده بود به ابتدای ورودی روستا رسیدیم و با تهیه بلیط ورودی به روستای تاریخی ابیانه وارد شدیم. بعد از ورود مجذوب زیبایی روستا شده و با وجود اینکه هوا به شدت سرد بود و منطقه پوشیده از یخ و برف، گردشی کوتاه کردیم و سپس به یک رستوران سنتی مراجعه کردیم. پس صرف غذا ابتدا تصمیم گرفتیم که شب در هتل اقامت داشته باشیم ولی به دلیل تماس کاری که همسرم داشت مجبور به بازگشت شدیم. تقریبا ساعت هشت شب شده بود که راه افتادیم.
در مسیر بازگشت همسرم با احتیاط تمام رانندگی می کرد تا اینکه سه خودرو از پشت به ما نزدیک شده و سعی می کردند به هر طریقی ازما سبقت بگیرند. در صورتیکه نه پیچ و خم جاده و نه عرض کم مسیر اجازه سبقت مجاز را نمی داد. به هرطریقی بود دو تا از خودروها به شکل بسیار خطرناکی سبقت گرفتند. رانندگی پر خطر این خودروها باعث احساس ترس و دلهره شدیدی در من شده بود. اگرچه همسرم سعی می نمود تا با دقت رانندگی کند، اما بلاخره خودروی سوم که ماکسیما بود در هنگام سبقت غیر مجاز با خودرویی از رو به رو مواجه شد و به سمت ما منحرف شد تا جایی که به گلگیر جلو برخورد کرد و باعث انحراف ما به سمت دره کنار شد و با کمال قصاوت قلب، بدون اعتنا به سرنوشت ما فقط جاده را برای خود باز کرده و رفت. این اتفاق باعث شد که خودروی ما منحرف شده و به حاشیه کم عرض جاده هدایت بشویم. همسرم برای جلوگیری از سقوط ترمز شدیدی کرد که باعث شد به یک سنگ برخورد کنیم و پس از برخورد،سنگ به زیر خودرو رفت. و لطف عنایت پروردگار بود که متوقف شدیم. به حدی ترسیده بودم که بی اختیار شروع به گریه کردم. بعد از آنکه کمی آرامش گرفتیم همسرم پیاده شد تا ببیند مشکلی به وجود آماده است یا نه؟ البته به دلیل تاریکی هوا چیزی متوجه نشد و به نظر نمی رسید مشکل خاصی هم به وجود آمدده باشد. اما وقتی قصد استارت زدن داشت با چراغ روشن اخطار روغن مواجه شد که خبر از مشکل در روغن خودرو می داد. پیاده شد من هم به همراهش پیاده شدم.
امامزاده آقا علی عباس
هوا به شدت سرد بود و من از سوز سرما شوکه شدم. همسرم ابتدا مثلث خطر را از صندوق خارج کرد و کنار جاده قرار داد و سپس با چراغ قوه گوشی مشغول بازدید مشکل شد. دلهره و ترس عجیبی داشتم که سرما باعث تشدید این حس شده بود. بی اختیار شدیدا می لرزیدم. همسرم که متوجه حال من شده بود اصرار کرد که به داخل خودرو برگردم و گفت مشکلی خاصی نیست. کارتل خودرو شکسته و روغن موتور خارج شده بود. همسرم گفت باید برود و یک خودرو یدک کش پیدا کند و می بایست من را تنها می گذاشت. که من از روی ترس شدیدا مخالفت کردم. در همین حین که دنبال راه حل بودیم متوجه شدیم که از رو به رو خودرویی در حال نزدیک شدن است. همسرم سریع رفت کنار جاده تا کمک بگیرد وقتی خودرو ایستاد (مینی بوس)، راننده همراه همسرم برای وارسی آمد و مشغول وارسی خودرو شدن و من به این فکر میکردم که خدایا باید در این موقعیت چه کرد. یک آن یاد داستان دادا محسن و کمکش افتادم و مثل اینکه نور امیدی در وجودم روشن شده باشد سریع از خودرو خارج شد و موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. که همسرم هم خیلی استقبال کرد و با راننده در میان گذاشت. راننده که مردی با تجربه و مسن بود تایید کرد و با همان فرمولهای داستان ابتدا شکستگی را ترمیم کردند و سپس روغن دست سازی را تهیه و در خودرو ریختند.
نمایی از روستای تاریخی ابیانه
من تمام این مدت مشغول تهیه هیزم و چوب برای آتشی که هم برای اطلاع بقیه خودرو ها روشن کرده بودیم و هم برای گرم شدن استفاده می کردیم بودم. تا اینکه بعد از ساعاتی مشکل برطرف شد و خودرو روشن شد و توانستیم حرکت کنیم. ابتدا راننده مینی بوس اصرار داشت که تا رسیدن به جاده اصلی و مکانی امن پشت سر ما حرکت کند. اما همسرم با تشکر از زحمت و لطفی که در حق ما کرده بود عنوان کرد که خودمان مسیر را ادامه می دهیم.گرچه من بیشتر تمایل داشتم که همراه ما باشد اما دیگر نمی شد بیش از این نیز انتظار داشت و با توکل به خدا حرکت کردیم. صدای موتور بسیار عجیب و شدیدا بم شده بود و هر طور بود با سرعت کم خود را به جاده اصلی رساندیم و طی تماس با امداد جاده توانستیم به یک مکان امن و مهمتر از همه گرم برسیم و بعد از قرار دادن خودرو در شهری در نزدیکی با دربست گرفتن یک تاکسی برگشتیم. در طول مسیر بارها خدا را شکر کردیم و بخاطر راهنمایی و داستان زیبای سایت شما که راهگشای ما در این تجربه تلخ شده بود، دعا گوی شما بودیم و امیدواریم همیشه در کمال صحت و سلامت باشید.
ستاره کاووس
favorite_border 7